معنی فرناز رهنما

حل جدول

فرناز رهنما

از بازیگران سریال هفت سنگ

نام های ایرانی

فرناز

دخترانه، عشوه گر، داری ناز فراوان، دارای ناز و غمزه زیبا و باشکوه

فرهنگ پهلوی

فرناز

از نام های برگزیده

لغت نامه دهخدا

رهنما

رهنما. [رَ ن ُ / ن ِ / ن َ] (نف مرکب) راه نما. رهنمون. رهبر. ره نمای. ره نماینده. (یادداشت مؤلف). دلیل و هادی و نماینده ٔ راه و مرشد. (ناظم الاطباء). رهبر و هادی و دلیل. (آنندراج):
خیال تو همه شب ره به کوی من دارد
اگرچه بخت مرا رهنما به کوی تو نه.
خاقانی.
ماه بی گفتن چو باشد رهنما
چون بگوید شد ضیا اندر ضیا.
مولوی.
|| ناخدا و ملاح و بدرقه. (ناظم الاطباء). رجوع به رهنمای و راهنما شود.

رهنما. [رَ ن ُ / ن ِ / ن َ] (اِخ) غلامحسین بن محمد. دانشمند مشهور عصر حاضر و متخصص در فنون ریاضی (تولد در شیراز 1299 هَ.ق. وفات در تهران 1365 هَ. ق. / 1325 هَ.ش.). پدرغلامحسین، میرزا محمد از علمای روحانی عهد ناصرالدین شاه قاجار بود. وی پس از کسب تحصیلات مقدماتی در شیراز همراه پدر به تهران آمد و به نزد نجم الدوله عبدالغفار، علوم ریاضی را تکمیل کرد و در آن رشته متخصص گردید. رهنما از سال 1321 هَ.ق. تا پایان عمر در مدارس مختلف تهران (علمیه، دارالفنون، مدرسه ٔ ایران و آلمان، مدرسه ٔ علوم سیاسی، دارالمعلمین مرکزی، دانشکده ٔ فنی) به تدریس ریاضیات، هیأت، فیزیک و شیمی اشتغال داشت، و مدتی هم ریاست دانشکده ٔ فنی (تهران) را به عهده داشت. در سال 1324 هَ.ش در سه کابینه سمت وزارت فرهنگ به عهده ٔ او بود. (از فرهنگ فارسی معین).


غلامحسین رهنما

غلامحسین رهنما. [غ ُ ح ُ س َ ن ِ رَ ن ِ] (اِخ) رجوع به رهنما شود.

واژه پیشنهادی

تئاتری با بازی فرناز رهنما

بانوی آواز خوان

آرسنیک و تور کهنه

دوازده

چشم اندازی از پل

در وادی

در وادی

فرهنگ عمید

رهنما

راهنما

فارسی به انگلیسی

فرهنگ معین

رهنما

(رَ نَ یا نِ یا نُ) (ص فا.) نک راهنما.

معادل ابجد

فرناز رهنما

634

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری